"تنها صداست" يا "صدا تنهاست؟"
گفت و گو با سلطان مازندراني دوبله ايران:استاد پرويزبهرام(جواد بیژنی)
اشاره:
شاید توصیف صدایش کار بیهودهای باشد چون اصلاً صدا خواندنی نیست ، شنیدنی است. کمتر کسی است که صدای او را نشناسد؛ صدایی که به جهت حضور پرفروغ در برجسته ترین فیلمهای سینمایی و مستندهای تاریخی، اینک دیگر به یک نشانی تبدیل شده. یک نشانی برای سفر به اعماق تاریخ. از او با عنوانهاي مختلفی یاد میکنند: آقای صدا، سلطان دوبله و این اواخر هم (در سال84) با اینکه چهرهاش برای خیلیها شناخته شده نبود ، جاودانگی صدایش عنوان چهرهي ماندگار را نيز به القاب دیگرش افزود.
استاد پرویز بهرام، از بنیانگذاران دوبلهی ایران، در طول بیش از نیم قرن فعّالیت حرفهای، در دوبله وگویندگی فیلمهای زیادی حضور داشته است که تعدادشان از مرز هزار فیلم نیز میگذرد. با این حال، جهت یادآوری نسل فعلی مخاطبان رسانههای تصویری، به تعدای از این آثار ارزشمند اشاره می کنیم: دوبلهی نقشهایی چون "دِرِك" در مجموعه پليسي دِرِك، "کِرِس" در سریال بازرس، "نیکول" پدر مارکو در سریال مارکوپولو، "ابوموسی اشعری" در سریال امامعلی (ع) و گویندگی در مستندهای ارزشمندی چون جادهّی ابریشم و مسلمانان.
--------------------
استاد! خوانندگان مشتاقند قدری از گذشتهی شما بدانند.
بعد از تولّدم در سال 1312 تا هفت سال در محلّهي بيسرتكيهي شهر بابل ساکن بودیم. سکونت ما در بابل به دلیل شغل پدرم بود که برای مدّتی در شهرهای مازندران به کار مشغول بودند. پدرم، علیاکبر بهرام، از هنرمندان برجسته در رشتهی گجبری و آینه کاری بودند که نمونههای موجود در کاخ گلستان از آثار ایشان است. در آن سالها این هنرهای تزيینی بسیار رونق داشت و پدر نیز در این حرفه بسیار فعّال بود. از آثار فعّالیت پدرم طی سالهای حضورمان در بابل می توانم از گچبریهای کاخ رامسر، میدان ساعت ساری و مجسمهی دو شیر درِ ورودی هتل قدیم رامسر یاد کنم. خانوادهی ما در بابل دوستان زیادی پیدا کرد، تا حدّی که پس از اینکه همزمان با آغاز مدرسه رفتنم بابل را ترک کردیم، مادرم هر صبح پنجشنبه به تنهایی با اتوبوس به بابل میآمد و پس از بازدید دوستان بابلیاش جمعه به تهران برمیگشت. گاهی من هم در این سفرهای آخر هفته همراه ایشان بودم. برای مادر و پدرم بابل یک بهشت بود و مظهر خاطرات. من هم با اینکه فقط تا هفت سالگی در بابل بودم و بقیهي عمرم را در تهران گذراندم، معتقدم همه جای ایران سرای من است و افتخار میکنم به اینکه بابلی هستم.
از خانوادهتان بگوييد.
به عقيدهي من بهترين چيزي كه ميتواند روي زندگي آدم اثر بگذارد همسر خوب و فرزندان خوب است كه خوشبختانه بايد بگويم چنين نعمتهايي را دارم. بنده سه فرزند دارم بنامهاي كامبيز، آرش و نوشين. كامبيز مقيم آمريكاست. نوشين ازدواج كرده و همينجا كنار ماست. اگر نوهام الان اينجا بود، همه چيز را بهم ميريخت! پسر كوچكم آرش هم كار آهنگسازي ميكند و اخيراً در يك سريال بهعنوان بازيگر نيز حضور داشته است.
آقای بهرام! شما را بيشتر به عنوان دوبلور و گوینده میشناسند، در حالیکه شما پیش از ورود به دوبله بهصورت حرفهای در زمینهی تئاتر فعّالیت داشتید. از آن دوره بگویید.
پس از اتمام دبیرستان وارد داشکدهی حقوق شدم. از زمان فارغالتحصيلي تا به امروز كه حدود چهل سال ميشود، هيچ وقت كار وكالت را رها نكردم. ولی علاقهي من به نمایش تا حدّی بود که از همان آغاز دورهی دبیرستان، ضمن تحصیل، با گروهی که تشکیل داده بودم جمعه ها نمایشنامههای زیادی را به صحنه ميبرديم. خودمان دکور میساختیم، خودمان سالن تئاتر کرایه میکردیم و خودمان بلیط فروشی هم میکردیم. البته پول زیادی نصیبمان نمیشد، ولی به هر حال رقمی بود که با آن زندگی میکردیم. بعد ها وارد هنرستان هنرپيشگي و هنرهاي دارماتيك دانشكده ادبيات شده و پس از تعليم زير نظر مدرّسان برجستهاي چون پرفسور كوئين بي و ديويد سين در رشتهي كارگردانی، بازیگری و نویسندگی تئاتر فارغ التحصیل شدم. سپس با هم دورهایهای هنرستان هنرپيشگي مانند علی نصیریان، عباس جوانمرد، جعفر والی، جمیله شیخی، فهیمه راستکار، بیژن مفید و جمشید لایق، با تشکیل گروهی به نام "هنر ملی" در زمینهي تئاتر به فعّالیت پرداختیم. در سال 1337 و همزمان با تأسیس تئاتر "آناهید" در کنار هنرمندان دیگری چون محمدعلی کشاورز ، سیروس ابراهیمزاده و مسعود فقیه کارهای نمایشی خود را ادامه دادم.
خانوادهتان شما تا چه حد در زمینهي ورود شما به عرصهی هنر مؤثّر بود ؟
همانطوری که گفتم مرحوم پدرم در زمینهي هنر تزيینی مجسمهسازي فعّالیت میکرد ولی سواد چنداني نداشت. با این حال علاقهی عجیبی به ادبیات فرانسه داشت. یادم میآید در سالهای کودکی، شبهای چلّه همگی دور کرسی مینشستیم و پدرم از داستانهای مشهور فرانسه مانند بینوایانِ هوگو که تمام دیالوگهای آن را از بر بود، برایمان قصهگویی می کرد. دلبستگی عجیب پدرم به داستانهای فرانسوی به قدری بود که آدمهای اطرافش را با شخصیتهای این داستانها تطابق میداد. مثلاً اگر پاسبان بدجنسی را می دید می گفت: « این شبیه بازرس ژاوِر است! » این علاقهي زیاد پدر به مقولهی داستان، در گرایش من به ادبیات نمایشی بی تأثیر نبود. خدا بیامرز پدرم واقعاً آرتیستی بود که متأسفانه مثل خیلی از افراد دیگر، در این کشور گمنام رفت. سالها بعد، هنگامی که نقش ژان والژان را در سریال بینوایان دوبله میکردم، در حین کار، همواره تصویر پدرم جلوی چشمم بود.
حال که صحبت از دوبله شد، بفرماييد کِی و چهطور وارد اين عرصه شدید؟
سال 1329 بود و من مشغول تحصیل در هنرستان هنرپيشگي بودم. در همین سال بود که دوبله در ایران پا گرفت. یک روز با دوستان تئاتریام در لاله زار در حال قدم زدن بودیم که با آقای رضایی، کارگردان فیلم خانهیخدا و مدير دوبلاژ استودیوی ایرانفیلم که در محلّ فعلی خانهی سینما قرار داشت، برخورد کردیم. دوستانم، والی و لطیف پور، كه از قبل با آقای رضایی در زمینه دوبله همکاری داشتند با ایشان شروع به گفتوگو کردند . برحسب تصادف وقتی که صحبتم را آغاز کردم، آقای رضایی از صدای من خوششان آمد و همانجا مرا به کار دوبله دعوت کردند. از آن زمان به بعد، در همان استودیوی ایرانفيلم به کار دوبله مشغول شدم و به مرور بزرگترین رُلهای سینمای جهان را گفتم و در سال 1331 اوّلین کارم را به عنوان مدیر دوبلاژ ارائه دادم. سپس در سال 1333 به دعوت آقای معینیان وارد رادیو شدم و بیست سالی در آنجا در برنامههای داستان شب و جمعه بعدازظهر نمايشنامه اجرا میکردم.
آیا بعد از شروع فعّالیت در زمینهي صدا و بویژه دوبله، کار تئاتر را کنار گذاشتید؟
اوايل با اینکه بعضی وقتها از صبح تا یازده شب مشغول کار بودیم، ولی به دلیل اینکه شخصاً نمی توانستم کار نمایش را رها کنم و عدّهای از دوستان هم راضی نبودند، لابهلای کار دوبله، در نمایشهای متعدّدی مانند بیلی باد، اُتِللو، نادر پسر شمشیر، تله، امپراطور جونز، نگاهی از پل و ... به روی صحنه می رفتم که در زمان خود، با استقبال زیادی هم مواجه میشد. اما بتدریج و مخصوصاً زمانی که تلویزیون تأسیس شد، حجم کار آنقدر بالا رفت که وقتي رفتیم آنجا، گاهی 24 ساعته مشغول دوبله بودیم و دیگر فرصتی برای کار تئاتر باقی نمیماند.
این روزها شاهد حضور دوبلورهای معروف به عنوان بازیگر در کارهای تلویزیونی هستیم. با توجّه به پیشینهی قوی شما در تئاتر، آیا قصد ندارید به عنوان بازیگر هم فعّالیت کنید؟
برای کار بازیگری پیشنهادهای زیادی به من شده، ولی بهخاطر کار وکالت نمیتوانم این پیشنهادها را قبول کنم.
کار وکالتتان را چگونه انجام می دهید؟
کار وکالت تقریباً یک کار ذهنی است. البته بستگی به وکیل هم دارد. من لابه لای کارهايم وکالت هم میکنم. بیشتر پروندهای خلّاق را قبول میکنم؛ پروندههایی که بیشتر به واقعيت نزدیک باشد.
درست است كه زنده ياد فروغ فرخزاد هم در يك كار دوبله همراه با شما شركت كرده بود؟
بله. در سال 1341 در استوديو گلستان فيلمي بود به نام "مُهر هفتم" اثر برگمان كه خانم فرخزاد همراه با من در آن فيلم به عنوان دوبلور حضور داشتند كه كار قوي ايشان تحسين همهي همكاران را برانگيخته بود.
و حالا چند سوأل فنّي؛ عوامل مؤثر بر ارتقای کیفیت دوبلهی یک فیلم كدامند؟
مسئلهی اوّل که خیلی کم به آن اشاره میشود مسئلهی سینک رُل (انطباق صدا با تصویر هنرپیشه) است. این از وظایف یک مدیر دوبلاژ است که با دستگاه موویلا گفتار اصلی فیلم را بدقّت اندازهگیری کند و سینک بزند. عامل دیگر یک ترجمهي خوب است. در ترجمه هم مثل هر کار دیگری مترجم خوب و بد داریم. ممکن است از یک متن خارجی ترجمههای مختلفی موجود باشد، ولی تنها یک ترجمهی خوب با انتخاب آگاهانهی کلمات مناسب می تواند حال و هوا و فضای فیلم را بخوبی انتقال دهد. بین مدیران دوبلاژ خیلیها هستند که تسلیم دیالوگ میشوند، ولی من اینطور نیستم و تا جایی که امکان داشته باشد و به اصل موضوع لطمه نخورد، جمله یا کلمه را عوض میکنم تا شنونده لذت بيشتري ببرد.
این ایجاد تغییرات یکی از سختترین کارهای مدیر دوبلاژ است. پس از این مراحل، مدیر دوبلاژ باید نقشها را بین دوبلورها تقسیم کند. در انتخاب دوبلور برای یک نقش باید عواملی چون نوع صدا، حسّ گوینده و بازی بازیگر اصلی را مدّ نظر داشت. و آخرین عامل هم که از وظایف مدیر دوبلاژ هست کار مدیر در اتاق ضبط است. دوبلور مانند هنرپیشهی فیلم است که همان نقش را بدون حرکت، در پشت میز و کنار سایر دوبلورها اجرا میکند و مدیر دوبلاژ هم مانند یک کارگردان باید روی آهنگ جملات و حسّ بیان آن توسط دوبلور نظارت داشته باشد که این کار هم بسیار پر مسئولیت است.
آيا نوع زبان اصلي فيلم هم در دوبلهي آن مؤثّر است؟
بله! مثلاً دوبلهي فيلمهاي كشورهاي آسياي شرقي، مثل ژاپن و كره، به دليل گويش خاصّي كه دارند خيلي مشكل است. اينجا بايد بگويم كه زبان فارسي حتّي در مقايسه با سليسترين زبانهاي دنيا هم جزو خوشآهنگترين، فونُتيكترين و زيباترين زبانهاست و براي مردم ساير كشور ها هم جذابيّت زيادي دارد.
استاد! غیر از بحث ترجمه، یکی از موارد دیگری که خارج از اختیارات مدیر دوبلاژ است، بحث ویراستاری متون ترجمه شده میباشد. از تأثیرات این ویرایشها بر کیفیت دوبلهي فیلم برایمان بگویید.
ببینید، همهی ما معتقدیم که بعضی از گفتوگوهای یک فیلم با توجّه به اینکه با فرهنگ رایج در کشور ما مغایرت دارد، قابل پخش نیست و به نحوی باید ویرایش شود. در حال حاضر این وظیفه به تعدادی ویراستار محوّل شده است. اما متأسفانه ضمن ادای احترام به این افراد باید بگویم گاهی بعضی قسمتها از متون نیازی به ویرایش ندارد و به غلط ویرایش می شود. بعضی مواقع هم مواردی به دست ما می رسد که باید ویرایش بشود امّا نميشود. لذا با توجّه به مسئولیت سنگینی که بابت دوبلهي فیلم بر عهدهي یک مدیر دوبلاژ هست و با توجّه به اشرافی که بر داستان فیلم و شخصیتهای داستان دارد، بهتر است این وظیفه به یک مدیر دوبلاژ که شناخت کافی از اخلاق و عُرف جامعه داشته و اهل مطالعه باشد، سپرده شود.
مدیر دوبلاژ را چه کسی انتخاب میكند؟
به جز فیلمها و سریالهای ایرانی که انتخاب مدیر دوبلاژش بر عهدهی کارگردان است، در سایر موارد، مسئول واحد دوبلاژ صدا و سیما مدیر دوبله را انتخاب می کند که خود این موضوع جای بحث زیادی دارد.
آيا در دوبله هم مانند هنرهاي نمايشي پيشميآيد كه دوبلور در اتاق دوبله آنقدر به نقش نزديك شود كه از خود عكس العملهاي واقعي نشان دهد؟
خوب يكي از وظايف اصلي دوبلور انتقال حسّ بازيگر به بيننده است و طبيعتاً او هم بايد تا مي تواند به نقش نزديك شود. خيلي از دوبلورها هستند كه هنگامي كه نقش گريه ميكند آنها هم واقعاً گريه ميكنند. مثلاً خود من زماني كه نقش اُتلّو را دوبله مي كردم، در بعضي از صحنه ها در اتاق دوبله اشك ميريختم.
بر خلاف چهرهي شما صدايتان براي همگان آشناست. در زندگي روزمره عكس العمل مردم كوچه و بازار، وقتي از روي صدايتان شما را ميشناسند، چگونه است؟
مردم به هنرمندانشان خيلي لطف دارند. مثلاً وقتي در تاكسي نشستهام و ميخواهم كرايهام راپرداخت كنم، راننده وقتي از صدايم مرا ميشناسد، پول نميگيرد فقط يك پانصدي به من ميدهد و ميگويد: «آقا اين را امضا كن براي بچهام.» با اينكه دلخوشي زيادي از حرفهي خود نداريم، ولي وقتي عكسالعملهاي مردم را ميبينيم مشكلات را فراموش مي كنيم و خستگيمان در ميرود. حس ميكنيم كه نه! تيري كه در تاريكي انداختهايم، به هدفي نشسته است.
راستی! چگونه صدای دوبلورها با گذشت زمان و بالا رفتن سن، تغییر محسوسی نمیکند؟
سؤال خیلی خوبی است. آدمهای عادی که با گذشت زمان صدایشان تغییر میکند، در واقع خیلی با صدایشان کاری ندارند و فقط دو کلمه با آن صدا صحبت میکنند. ولی ما نه! ما همینکه یک رل را پیاده میکنیم، مانند یک ورزشکار در حال ورزش هستیم. ورزش صدا !
آقای بهرام! چرا این روزها دوبله در ایران از روزهای اوجش فاصله گرفته است؟
آن روزها که هنوز تلویزیون تأسیس نشده بود، مردم فیلمها را فقط از سینما تماشا میکردند. تعداد فیلمهایی که دوبله میشد، کم بود. مثلاً اگر یک فیلم دوبله میشد، در شهرهای مختلف ایران به مدّت دو ماه روی پردهی سینما میماند و همین باعث امر میشد که زمان مناسبی برای دوبلهي فیلم در اختبارمان باشد و بتوانیم کار را با دقّت انجام دهیم. ولی از زمانی که تلویزیون آمد و روز به روز دامنهی آن افزوده شد، به خوراک فیلم و سریال بیشتری احتیاج داشت و ما میبایست برای تأمین این نیاز، کار دوبله را با سرعت بیشتری انجام ميدادیم و اینکمبود وقت سبب میشد که نتوانیم با دقّت گذشته کار کنیم.
آیا به جوانان توصیه میکنید به عنوان یک شغل وارد حرفهی دوبله شوند؟
من کار هنر در ایران را "دُرّ یتیم" می نامم یعنی توسط هیچکس و در هیچ عصر و مکانی بهصورت شایسته حمایت نشده جز در موارد استثنايي و توسط همین تودههای مردم که هنرمندان عصر خود را دوست دارند. راستش به جوانها چه توصیه بکنی و چه توصیه نکنی، آنقدر این کار جذبه دارد که خودشان میآیند. ولی من حتّی به پسرم که وارد این راه شده میگویم که اکثر هنرمندان کشور ما برای گذران زندگی، در کنار کار هنری، یا کارمند بودند یا شغل مشخصی داشتند.
مثلاً همین حرفهی دوبله به علّت نداشتن امنیت، شغل نیست. برای مثال اگر دوبلوری را به مدّت یک سال برای کار دعوت نکنند و خانهنشین شود، آیا هیچ قانون یا مرجعی هست که سراغ او برود و از او حمایت کند؟ هنرمندان بسیاری بودند که اینگونه از پا در آمدند. با تمام این توصیفات اگر کسی بخواهد وارد این حرفه شود، باید عاشق باشد. در غیر این صورت در میانه راه خسته شده و باز می ماند.
آيا ميتوان براي انتقال تجربهي ارزشمند افراد پيشكسوتي مثل شما به نسل بعد، آن را به صورت رشتهاي دانشگاهي ارائه كرد؟
به نظر من كار دوبله يك علم است. فراتر از كشور ما اين كار خصلتي آكادميك دارد. مثلاً در هاليوود كه درمورد اغلب هنرپيشه ها از صداي دوبلور استفاده ميشود، حتّي اگر كارگرداني اصرار به استفاده از صداي خود هنرپيشه داشته باشد مراكزي وجود دارد كه در آن تعدادي مدير دوبلاژ با آن آرتيست كار ميكنند و اصول اين كار را به او ميآموزند . در پايان كار، او علاوه بر هنرپيشگي، ديگر يك دوبلور حرفهاي است. به نظر من در كشور ما دوبله ميتواند بهصورت يك رشتهي دانشگاهي در دانشگاههاي هنر آموزش داده شود. چه اشكالي دارد بگويند فلاني مثلاً ليسانس مديريت دوبلاژ دارد؟ مگر دكتراي تئاتر نداريم؟
حضور موفّق شما در مستندهاي تاريخي مانند جادّهي ابريشم كه صداي زيباي شما همراه با موسيقي بهيادماندني كيتارو آن را در خاطرهي مردم ماندگار كرده، سبب شد كه مردم با شنيدن صداي شما خود را در اعماق تاريخ احساس كنند. برايمان از كارهاي مستندتان بگوييد.
جاي خوبياست كه درد دل كنم، چون گويندهي مستند خيلي مظلوم واقع شده. به اعتقاد من گويندگي كار مستند يكي از استثناييترين كارهاست. در يك فيلم داستاني مثلاً دَه پرسوناژ داريم كه اين ده نفر داستان را تا انتها ميبرند. ولي در مستند شما هستي و خودت و سايهات! بايد در طول يك ساعت، صد صفحه را بگويي، آن هم طوري كه شنونده خسته نشود. اينجا ديگر مانند كارهاي سينمايي تنوع صدا نداريم.
اينجا فقط يك صداست. ببخشيد، تعريف از خود نباشد، من بايد جادّهي ابريشم را خيلي خوب گفته باشم و هر لحظهي اين كار را حس كرده باشم تا اين طور گل كند . آن وقت اجر مادي يك گويندهي مستند نسبت به آثار داستاني، خيلي كمتر است و اين واقعاً دردآور است. بايد براي گويندگان مستند هم فكري كرد.
در انتخاب گوينده براي يك اثر مستند، آيا علاقه و آشنايي گوينده با موضوع فيلم در نظر گرفته ميشود ؟
به طور کلی گويندهي فيلم مستند بايد خودش علمي باشد و آشنا به موضوع. مثلاً اگر از آب و دريا و طوفانها صحبت ميكند، بايد خودش حين گويندگي لذّت ببرد تا بتواند كار را خوب در بياورد. ولي متأسفانه هنوز چنين بينشي كه بگويند چون فلاني تاريخ دان است پس اين مستند تاريخي را گويندگي كند، وجود ندارد.
با توجّه به درآمد بالای کار گویندگی تیزرهای تبلیغاتی، خیلی از همکاران شما در این حیطه نیز فعالیت میکنند، ولی تا کنون صدای شما را در چنین کارهایی نشنیدهایم. دلیلش چیست؟
بهرغم درآمد بالا در این رشته، من هرگز این کار را نکردم، برای اینکه من برای صدای خودم حرمت خاصی قائل هستم. با وجود پولهای کلانی که به من پیشنهاد می شد، با خودم پیمان بستم که وارد این کارها نشوم.
فعّالان عرصهي دوبله از لحاظ حرفهاي با چه مشكلاتي مواجهاند؟
ببينيد، همانطوري كه پيشتر گفته شد، دوبله نيز مانند ساير حرفههاي هنري امنيت شغلي ندارد. اكثر افرادي كه در اين رشته فعّاليت ميكنند نگران آتيهي خود هستند. از لحاظ شرعي و قانوني پس از سالهاي متمادي فعّاليت در دوبله، اين حقّ مسلم يك پيشكسوت است كه نگراني نداشته باشد و بتواند مثل ساير مشاغل از مزاياي بازنشستگي بهرهمند گردد. ولي متأسفانه در اين زمينه اقدامي صورت نگرفته است و اين مشكل توجّه مديران مربوطه را ميطلبد.
استاد! با همشهريهايتان سخني نداريد؟
مردم بابل را خيلي دوست دارم . گاهي با خودم فكر ميكنم اگر بروم بابل، مي روم به راديوي آنجا و بهترين برنامه را تحويل مي دهم كه با كارهاي تهران رقابت كند.(axkhane)
- يکشنبه 22 ارديبهشت 1387-0:0
سلام استاد.
چقدر دلم می خواهد از نزدیک شما را ببینم و با نوع تفکرتان بیشتر آشنا شوم.
چطور می توانم این ارتباط را برقرار کنم؟ - جمعه 7 دی 1386-0:0
اون بحثی جداست...
- چهارشنبه 5 دی 1386-0:0
با تشکر از دوستانی که بابت این مصاحبه نظر دادند.
ممکنه من درست توضیح نداده باشم:
استاد بهرام در بابل متولد شدند و این تو شناسنامشون درج شده و در سایتهای غیر مازندرانی دیگه هم این مطلب ذکر شده
http://forum.niksalehi.com/showpost.php?p=200584&postcount=36
ضمنا ممکنه من بخاطر مازندرانی بودن و علاقه به ایشون بخوام بهشون برچسب مازندرانی بزنم ولی دوستان اینو هم در نظر بگیرند که وجهه ملی استاد و شخصیت هنری ایشون انقدر بزرگ هست که دیگه احتیاجی نداشته باشند با صراحت بگند:(افتخار میکنم که یک بابلی ام)
جای تعجب داره که مازندرانی های زیادی که ما تو انتخابات بخاطر مازندرانی بودنشون بهشون رای میدیم وقتی تهران هستند دوست دارند که به تهرانی بودن معروف بشند و یا به عبارتی از مازندرانی بودنشون خجالت میکشند. تو این اوضاع احوال حتی اگه یک غیر مازندرانی بگه من به مازندرانی بودن افتخار میکنم باید اونو پاسداشت چه برسه به استاد بهرام که اسما و رسما متولد خاک بابلند.
(قابل توجه مدیر سایت: فیلم کامل گفتگو در صورت لزوم در دسترس است) - چهارشنبه 5 دی 1386-0:0
تو دوره زمونه ای که مازندران هایی که یه عمر تو مازندران بودند با هفت هشت سال سفر به تهران همه جا میگن ما تهرانی هستیم. کسی که تو خود بابل به دنیا اومد و تا هفت سال بابل بود و با افتخار میگه مازندرانی هستم خیلی ارزشمنده
- چهارشنبه 5 دی 1386-0:0
چند سال ساکن بودن تو بابل دلیل بر مازندرانی بودن نمیشه!
لطفا مدیر سایت دقت بفرمایند... - شنبه 1 دی 1386-0:0
این کجا میگه مازندرانیه ؟
(سکونت ما در بابل به دلیل شغل پدرم بود که برای مدّتی در شهرهای مازندران به کار مشغول بودند)